Paradis



اي متولد آتش اين آتشکده


به تماشا بنشسته ام


در وراي حريق اين ستارگان چه نزديکي


دژخيم صفتان چي مي کنند، چه مي گويند، چه مي خواهند


آيا روشنايي را نمي بينند


همه لاف روشنفکري مي زنند


و نيستند و هستند


تنها عابري با چراغي در دست


باز خواهي يافت خود را در دامن بي صفتان


باز آئيي بر آن اصل


همچون موسي نزد فرعونيان


سرشتت نگاشته گشته


ولي بسي رنج، عذاب، درد


رنج ات را مرهم نهم


عذابت را خريدارم


و دردت طناب دار است بر گردنم


صليبي است که بر دوش کشم


فقط بگذار به تماشا بنشينم


تا همه مهر گردم


آتش گردم


عشق را به دوستي بسپارم


و خود را به تو


تا اخلاص را عبادت کنم


که من به تماشا نشسته ام


به تماشاي تو


به تماشاي خود


 


نويسنده: سعيد کنف چيان


Saeed kanafchian


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فعالیتهای شورای دانش آموزی دبیرستان دوره اول میرداماد شهرکرد عاشقانه ها شعر ها و یادداشت های محسن با فکر پیله ی تنهایی maahsa1010 bimico دانلود زیرنویس فیلم و سریال شاهزاده لوندر های آبی اخبار دنیای فیلم و سریال فیلم وسریال و انیمیشن